شبکه یک - 29 اردیبهشت 1402

فلسفه "بدن"، از "اخلاق پزشکی" تا "اخلاق ورزشی"

روز "بیماریهای صعب العلاج" و روز "فرهنگ پهلوانی و ورزش" _ دانشگاه علوم پزشکی مشهد _ ۱۳۹۸

بسم‌الله الرحمن الرحیم

محضر خواهران و برادران عزیزسلام عرض می‌کنم.

عنوان اخلاق پزشکی یا اخلاق در علوم پزشکی.مسئله از انسان شروع می‌شود. و تعریف انسان به عنوان بیمار. نوع انسان‌شناسی شما و هرکسی در نحوه مواجهه با بیمار بماهو انسان کاملاً تأثیر مستقیم دارد. ممکن است بگویید مگر چندجور می‌شود به انسان و به بدن انسان نگاه کرد؟ هر نوع نگاه به انسان و هر تفسیری از انسان به تفسیر خاصی از بدن انسان منجر می‌شود. هر تفسیری از بدن انسان به نوع خاصی از مواجهه انسان با بیمار، با خانواده بیمار منجر می‌شود.

اگر انسان‌شناسی صددرصد فقط بر اساس مؤلفه‌های مادی شکل بگیرد. نگاه ماتریالیستی و مادی به انسان، یک اخلاق ویژه و یک بی‌اخلاقی‌های ویژه‌ای را می‌طلبد و یک بی‌اخلاقی‌های ویژه‌ای را می‌طلبد. نگاه به حقوق بیمار و به خانواده بیمار به عنوان بشر مضطرّ، بشر دردمند، بشر محتاج متفاوت می‌شود. واقعاً نگاه پزشکی سکولار و پزشکی دینی به انسان متفاوت خواهد بود. یکی به بدن انسان فقط به بُعد مکانیکی و فیزیولوژیک و بیولوژیک بدن توجه دارد و نه چیزی بیش از آن. این خیلی راحت‌تر درمی‌غلطد به پرتگاه برخورد صرفاً تجاری با مقوله بیماری. یعنی وقتی مریض را می‌بیند می‌گوید خب این یک ماشین است از گوشت و پوست تشکیل شده و چیزی بیش از یک لاشه متحرک نیست. نحوه مواجهه من با او بستگی به حساب بانکی و حجم جیب او بستگی دارد که چقدر خالی و چقدر پر است! این یک نگاه کاملاً‌ مادی به انسان است.

اما یک وقت به انسان داریم به عنوان کسی که ظرفیت خلیفه‌اللهی دارد به عنوان امانت خداوند و به عنوان یک موضوعی در مورد توجه ویژه باطن این عالم نگاه می‌کنیم آن وقت همه چیز متفاوت می‌شود. شما می‌دانید اگر نمی‌دانید بدانید که امروز در بعضی از محافلی که در حوزه فلسفه پزشکی و انسان‌شناسی بهداشت در دنیا بحث می‌کنند حتی بعضی از این‌ها ممکن است مسلمان هم نباشند اما نگاه معنوی به مسئله دارند وارد یک بحث بسیار جدی و یک نزاع خیلی بزرگ و تعیین کننده شدند برای داوری در میان دیدگاه‌های متفاوتی که در خصوص مرگ و زندگی و برزخ بین مرگ و زندگی یعنی بیماری‌های شدید وجود دارد. راجع به اهمیت جسم انسان حتی قداست جسم بحث‌هایی وجود دارد. دین الهی ادیانی که معطوف به خدا و آخرت هستند و طبیعتاً اخلاق را الهی و دینی تعریف می‌کنند نه سکولار؛ حتی آن ادیانی که خدا را تکثیر کردند و قائل به خدایان هستند و گرفتار شرک شدند یا ادیان خیلی ابتدایی بودند که از ادیان ابراهیمی فاصله گرفتند مثل هندوئیزم، آن‌ها هم همین‌طور یعنی نسبت به بدن یک حساسیت ویژه‌ای نشان می‌دهند. در غرب هم، مسیحیت با این که تقریباً به حاشیه رفت و کلیسا جزو تشریفات و دکور صحنه شد و این جنبه از دین به تعبیر بعضی از نظریه‌پردازان در حوزه نسبت دین به پزشکی، نسبت اخلاق با بهداشت بحث کردند، گرچه این جنبه از دین در جریان‌های اصلی مسیحیت در غرب در این چند قرن گذشته کلاً افول کرد و به حاشیه رفت، ولی همچنان بعضی از حلقه‌های مسیحی و از جمله حلقه‌های عرفانی مسیحی توجه ویژه‌ای به مقوله نسبت دین و پزشکی دارند. البته سخنان‌شان نه به دقت و نه به عمق نگاه اسلامی نیست. منابع‌شان در این موارد مبهم و اندک است اما همان مقدار که هست کافی است یعنی همان‌طور که شما در قرآن کریم ملاحظه می‌کنید که خداوند می‌فرماید: «نفختُ فیه من روحی» (ص/ 72)؛ از روح و حیات الهی در او دمیدم و تعبیر «خلفت بیدیّ» این را با دو دست خودم، با دو دست خود آفرید. خداوند دست ندارد ولی این یک عنایت و توجه ویژه بین همه مخلوقات است. یک چنین تعبیرهایی راجع به بدن انسان است و البته کرامتی که بویژه بعد از نفخ روح الهی و دمیدن حیات الهی در آن می‌آید. همین‌طور که چنین تعبیر را داریم شبیه به این را در انجیل دارید که کتاب مقدس‌شان که می‌گوید بدن انسان‌ها را معبد روح‌القدس می‌داند، روح‌القدسی که در درون همه هست که اشاره آن به همین حیات الهی و نفخ روح رحمانی و روح الهی است. خب در نگاه دینی بطور عام و نگاه اسلامی بطور خاص،‌ پس بدن محل ظهور و حضور روح متعالی و روح مقدس الهی مثل یک معبد است. بدن را مقایسه کردند با شهری که برای خداست انگار این بدن شهر و قلمرو خداست و هدیه ویژه خداست که فقط به انسان داده شد و این بدن دست من و شما امانت است. دست روح و حقیقت ما که الهی است این یک امانت است تسلیم اراده ماست و این در برابر خداوند پاسخگوست و ما نسبت به این بدن در برابر خداوند باید پاسخگو باشیم. قرآن می‌فرماید این بدن شما در قیامت علیه شما شهادت خواهد داد. این‌ها خیلی نکات مهمی است این‌ها مجازگویی نیست این که چگونه شهادت خواهد داد ما نمی‌دانیم ولی بدن،‌ بخصوص بدن انسان یک موجود فوق‌العاده ویژه و بی‌نظیری است. ما مسئول نسبت به حفظ این بدن و نحوه این کاری که از این بدن می‌کشیم! با این بدن چه کار می‌کنیم؟! چه کارهایی باید بکنیم که نمی‌کنیم. چه کارهایی نیابد بکنیم که می‌کنیم. این اهمیت بدن، ‌که حتی بعضی از آن به قداست جسم و بدن تعبیر کردند. یا این که خداوند وقتی بدن را آفرید و از روح خود (روح الهی) در آن دمید فرمود تبارک الله. گفت بهترین خالق، خجسته باد و مبارک باد، کار خداوند بهترین خالق، که اشاره به این بدن و روحی که در آن دمیده شده بهترین مخلوق است که در آن لحظه خداوند تعبیر بهترین خالق را در مورد حضرت خودش می‌کند. یا تعابیری از این قبیل که در ادبیات دینی ما زیاد است در فلسفه‌های الهی هم هست در حوزه‌های عرفان هست در ادبیات هست این که این بدن، انسان، این جرم ثقیل مرتبط با جهان کبیر است یعنی کل عالم یک طرف این بدن انسان، پیچیدگی‌های مادی‌اش و بخصوص حیات زندگی و روح الهی که در آن دمیده شده یک طرف. برای بدن و همین جسمی که شما در بیمارستان‌ها با آن سروکار دارید تعابیر خیلی مهمی، حتی تعابیر فراکیهانی، اهمیت فراکیهانی، معنای فرامادی بر آن قائل شدند. بعضی از فیلسوفان اسلامی مثل ملاصدرا که معتقد است که نفس انسان، در ابتدا همین جسم و بدن است و بدن به تدریج با حرکت جوهری تکامل پیدا می‌کند و این نفس که شروع آن جسمانی است به تدریج روحانی می‌شود یعنی مجرد می‌شود تکامل پیدا می‌کند و نفس به حدی می‌رسد که مثل میوه‌ای رسیده این بدن را ترک می‌کند و می‌رود. و باز ما با این بدن سروکار داریم. ما در عالم برزخ باز با بدنی سروکار داریم که مواد آن عین این بدن و جسم نیست اما خیلی شباهت‌های ساختاری با این دارد به نحوی که هویت ما باز هم با آن قابل شناخت است و باز تا ابد بحث قیامت و وقتی صحبت از معاد جسمانی می‌شود گرچه بعضی‌ها می‌گویند این جسم چه نوع جسمی است؟ جسم مادی است؟ چسم مثالی است یا جسم اثیری است و از این قبیل، با هم بحث می‌کنند ولی به هر صورت ظاهر صریح قرآن و بلکه روایات این است که ما دوباره در قیامت که نمی‌دانیم چه زمانی خواهد بود و دقیقاً چه اتفاقاتی خواهد افتاد ولی اجمالاً یکی از اتفاقاتی که خواهد افتاد یکی‌اش ایناست که این بدن‌ها دوباره از گورها بیرون می‌آیند و دوباره زنده می‌شوند با چه کیفیتی؟ و با چه وضعی؟ دیگر این که این بدن وسیله نجات انسان در همین عالم است یعنی نفس من و شما که شخصیت و روح ما و حقیقت ماست ما در عالم طبیعت به کمک این بدن باید رشد کنیم یعنی همین‌طور که این بدن رشد می‌کند و پیر می‌شود و می‌میرد اگر به آخر برسد این بدن مثل – حالا تشبیه ناقصی است – مثل کشتی و قایقی است که نفس ما سوار آن است و با همین بدن باید سیر کند. سیر افقی در عالم ماده و طبیعت بستری بشود برای سیر عمودی در عالم ارواح و عالم معانی. خب این‌ها خیلی نکات مهمی است همه این‌ها نشان می‌دهد که نگاه دینی به جسم و بدن یک نگاه بسیار ویژه‌ای است. این جسمی که شما در بیمارستان‌ها با آن سرو کار دارید این انسان، یک شیء نیست و غیر از آن پیچیدگی‌های فوق‌العاده‌ای که به لحاظ مادی در آن هست گوشت و خون و سلول و نسوج که شاید پیچیده‌ترین بدن در تمام عالم باشد بدنی که خداوند به انسان داده است و متخصصین فن یک وقتی یک تحقیق و پژوهش مشترکی شد بین بین رشته‌ای و همین‌طور رشته‌های مختلف، شاید در رشته‌های مختلف، شاید مثلاً در 25 رشته متخصصین درجه یک از جهات مختلف به بدن و اعصاب و رگ و پی و استخوان و گوشت و خون همه این‌ها برداشت کرده بودند با یک تخمین حداقلی در آن مقاله من خواندم که این‌ها می‌گویند در هر لحظه در هر چند صدم ثانیه در بدن هریک از ما بیش از یک میلیارد حادثه دارد مدیریت می‌شود و اتفاق می افتد که همه به هم مربوط است. یک میلیارد حادثه در بدن هریک از ما اتفاق می‌افتد که همه با هم منسجم و منظم هستند که من از وقتی که این جمله را شروع کردم و تمام کردم شما در این چند ثانیه این‌جا نشسته باشید و من نشسته باشم همه این اتفاقات در بدن افتاد و همه این‌ها تحت ربوبیت الهی است و همه این‌ها توسط روح و نفس انسان خداوند دارد مدیریت و تدبیر می‌کند. در درون بدن دارد مدیریت می‌شود که از من و شما اجازه نمی‌گیرد. الآن مگر حرکت خون در رگ‌ها تحت کنترل شماست. مگر ضربان قلب و نبض و تنفس به اراده شماست؟ این که چشم شما می بینید مگر به اراده شماست؟ یک ماشین پیچیده و مقدسی را به ما سپردند و گفتند تو فقط به آن دستور بده که مثلاً دستت را بالا بیاور، پایین بیاور، حرف بزن، نگاه کن، بلند شو، بخواب و... این کارها را بکن و مراقب آن باش ولی ما داریم این کارها را می‌کنیم و این به عنوان یک امانت در اختیار توست ببینیم به آن چه می‌کنی؟ چند دهه هم در عالم طبیعت فرصت داری. با این بدن می‌توانی به صد جور و به صد نحو زندگی کنی و علی‌الاصول یا رو به صلاح یا رو به فساد می‌توانی از آن استفاده کنی. و در مورد تک تک اعضای بدنت باید پاسخگو باشی و خواهی بود و بعد از تو خواهیم پرسید که این با این بدن، دست، پا و... چه کردی؟ آن بخشی که تحت اراده توست، آن بخش‌هایی که تحت اراده تو نیست قلب و خون و مغز و سلول‌ها دارند کار می‌کنند، خودش کار نمی‌کند دارند کار می‌کنند و فرشتگانی مسئول بدن هر کسی هستند و تا فرشته مرگ نیاید آن‌ها ادامه می‌دهند آن‌ها دارند کارشان را انجام می‌دهند و تو هیچ دخالتی در آن نداری. ولی چندتا مسئولیت برای تو تعریف شده و یکسری حقوقی همبخاطر این بدن برایت تعریف شده است. چون بدن داری احتیاج به غذا داری. این بدن غذا می‌خواهد. احتیاج به تنفس داری، پس حقتغذیه و حق تنفس داری. حق حیات داری. این بدن در برابر سرما و گرما آسیب‌پذیر است پس تو احتیاج به لباس داری، حق پوشش داری، حق مسکن داری، احتیاج به منزل و مسکن داری. همین‌طور انواع نیازهای این بدن یکسری حقوقی برای من و شما تعریف کرده که همین‌طور که این بدن الهی است آن حقوق هم الهی است. مثلاً بدن مذکر و مؤنث دارد، نیاز به جنس مخالف دارد، حقوق جنسی برایت قرار دادیم و از این طرف وظایف جنسی. اقتصادی، سیاسی و هر کدام از این‌ها. یعنی مسئله فوق‌العاده جدی است. مسئله بدن یک مسئله‌ای نیست که بشود از کنار آن عبور کرد. صحبت از جهان کبیر، جهان صغیر، انطباق این دو عالم با هم است. حتی اشاره کردند این کسانی که در حوزه فلسفه بدن کار می‌کنند و معناشناسی بدن، و در عین حال در حوزه فلسفه ادیان کار می‌کنند نشان می‌دهند آنچه که آن‌ها از آن به معماری قدسی و معماری مقدس تعبیر می‌کنند در بعضی از مساجد، بعضی از معابد و کلیساها، علیرغم اختلاف‌شان با همدیگر، همه این‌ها با بدن انسان کلی ارتباط پیدا می‌کنند. خب از آن پایین‌تر که می‌آیی بدن همه یک حرمتی دارد. مسیحی‌ها قائل هستند که خداوند مُجَسّد و مُجسّم در بدن یک انسان شده، یعنی عیسی(ع) شده است. حضرت عیسی را پیامبر نمی‌دانند بلکه می‌گویند عیسی(ع) پسر خداست ولی به هر صورت خدا در این بدن تجسّد کرده است تا بدن همه. یکی از مقاومت‌هایی که تقریباً همه ادیان می‌کردند در باب کالبدشکافی بدن، تشریح جنازه، یک علت اصلی آن احترام به انسان بود که با این مثل شیء برخورد نکنید این بدن یک انسان است. یک انسانی با این بدن زندگی کرده، حالا آن انسان از این بدن خارج شده، این بدن یک تیکه گوشت و استخوان نیست. برای حفظ حرمت یک انسان است ما حق نداریم این کار را با او بکنیم. البته به شما بگویم تشریح بدن برای نخستین بار در جهان اسلام صورت گرفت با مجوز شرعی بعضی از فقهاء، منتهی با بدن غیر مسلمین. یعنی هم بدن حیوانات و هم از بعضی از خانواده‌هایی که مسلمان نبودند و کافر بودند و خدا و آخرت را قبول نداشتند بدن خریدند و آن را کالبدشکافی کردند. نخستین کالبدشکافی‌ها و تشریح جسد حدود هزار سال پیش در بیمارستان‌های جهان اسلام اتفاق افتاد. و با دقت این چیزهایی که قرن‌ها بعد در اروپا به شرق و غرب رفت این‌ها قرن‌ها قبل در جهان اسلام کالبدشکافی شده بود در عین حال روی بدن حساس بودند. شما می‌دانید حتی در فقه ما می‌گوید اگر یک کسی از دنیا رفته و نمی‌دانید او کیست افتاده و کسی نیست او را بردارد بر همه واجب کفایی است که بشتابند و این بدن را با احترام تشییع کنند و دفن کنند. حتی روایت داریم که جنازه غیر مسلمانی داشت تشییع می‌شد – یهودی یا مسیحی – پیامبر اکرم(ص) دنبال جنازه رفتند و او را تشییع کردند. پرسیدند آقا او را می‌شناختید؟ فرمود نه. گفتند اصلاً مسلمان نبود. گفت نباشد. او یک انسان و بنده خداست خدا را هم قبول داشته باید به آن احترام گذاشت.

این‌ها را دارم عرض می‌کنم که نگاه دینی و الهی به بدن، به بیمار، به جسم باید باعث شود تا شما به عنوان پزشک یا پرستار یا به هر شکلی که با بدن سروکار دارید حواس‌تان باشد این یک تیکه لاشه متحرک نیست. حتی راجع به حیوانات، حقوق حیوان، ما در فقه و روایات‌مان خیلی مطالب مهمی داریم که یک سگ گرسنه، گربه بیمار، هر حیوانی، بیمار است درد می‌کشد اگر از کنار آن عبور کنیم و مشکل آن را حل نکنیم، یا تشنه یا گرسنه است به آن نرسیم ما گناهکار و معصیت‌کار هستیم. یعنی از چشم خداوند می‌افتیم. حتی به احساسات انسان. ما در روایت داریم کسی اسب داشت همین‌طور که سوار می‌شد اسب تند حرکت نمی‌کرد او به اسبش فحش داد. امام(ع) فرمود که حق نداری به این حیوان فحش بدهی. گفت آقا حیوان است! این از کجا می‌فهمد. فرمودند تو حق نداری به حیوان فحش بدهی. هم نفی کرامت خود توست و هم این است. روی اسب نشسته بودند دو نفر با هم حرف می‌زدند پیامبر(ص) فرمودند شما می‌خواهید جایی بروید یا دارید با هم گفتگو می‌کنید؟ گفتند نه داریم حرف می‌زنیم. فرمودند خب اسب صندلی نیست. این حیوان صندلی نیست اگر می‌خواهید حرف بزنید بیایید پایین حرف بزنید چرا آن بالا نشستید. اگر می‌خواهید جایی بروید بروید. یعنی بدن حیوان مهم است. حتی بدن گیاه. یعنی ساقه و شاخه. روایتی دیدم پیامبر(ص) به اصحاب‌شان فرمودند به خاله‌ها و عمه‌هایتان سر بزنید. این درخت زیتون عمه شماست و درخت خرما خاله شماست. به درخت‌ها سر بزنید این‌ها گاهی آب ندارند خشک می‌شوند، آفت می‌زنند. آن گل هم که آن‌جاست دخترخاله شماست وآن شاخه هم که آن‌جا شکسته پسرعمه شماست. ما با گیاهان هم خویشاوندیم به بدن گیاه هم باید حواس‌مان باشد. خب این نگاه اسلام به حقوق انسان و حقوق حیوان و حقوق گیاهان است. هنوز هم در بخش‌هایی از عالم این نگاه وجود دارد منتهی آن باطن حقیقی دین که در غرب بخصوص در این چند قرن اخیر و بالاخص در این صد سال اخیر با شعارهای علیرغم شعار اومانیزم و انسان و رنسانس و روشنگری و روشنفکری، اما تمام این اهمیت و ارزش معنوی بدن و کرامت انسان که به کرامت بدن او هم منجر می‌شود این‌ها زیر سؤال رفت و تمام توجه‌ها فقط منحصر روی پوست و گوشت و استخوان و عضله وسلول و غده و خون شد که البته این‌ها مهم بود. دوباره عرض می‌کنم که کشف این‌ها ابتدا در جهان اسلام بود و بعد رفت. یعنی شما ببینید در جهان اسلام هزار سال پیش بیمارستان‌های مجهز تخصصی داشتند. بروید تاریخ را بخوانید. کتابی هست به نام «البیمارستانات فی الاسلام» لفظ فارسی هم هست. ببینید چه خبر بوده و هزار سال پیش چه بیمارستان‌های پیشرفته‌ای بوده در حالی که شما تا قرن 19 در اروپا اصلاً بیمارستانی نداشتید بیمارستان مدرن که بخش‌ها جدا باشند و رعایت کنند و نظافت کنند همه این‌ها بعد از قرن‌ها از جهان اسلام آن‌جا رفت ولی در عین حال که جهان اسلام در بُعد پزشکی تجربی پیشگام بود اما به بُعد معنوی آن پزشکی هم توجه داشت. مثلاً شما ببینید لئوناردو داوینچی آمده بدن انسان را نقاشی کرده، تلاش کرد بر اساس کالبدشناسی که مسلمان‌ها در سیسیل و جنوب ایتالیا داشتند که تمدن آندلس و تمدن اسلامی در شمال آفریقا و جنوب اروپا بود این ابعاد مکانیکی اعضاء و جوارح، عضلات ورگ و پی را در نقاشی نشان بدهد ولی دیگر فرقی بین آن نقاشی و بدن انسان با یک تیکه گوشت دیگر نمی‌ماند! یعنی این که هم بتوانی هم بُعد جسمانی بدن و هم بُعد روحانی بدن انسان را که این بدن انسان است به هر دو توجه کنی مدام ضعیف‌تر شد. تلقی بدن به عنوان یک ماشین که از دکارت به بعد اصل شد هم در فلسفه تا پزشکی، تا تعلیم و تربیت، تا تربیت بدنی و ورش. همه جا یک مرتبه به سمت رمززدایی و قدسیت‌زدایی از بدن انسان رفت و برخورد صددرصد و صرفاً‌ ابزاری با بدن و حتی مجسمه مسیح و مریم را که در دوره رنسانس در قرن‌های اخیر درست می‌کنند با مجسمه مسیح و مریم که در قرون میانه ساخته می‌شد متفاوت است. آن مجسمه مریم که مسیح که در واقع بت است عملاً نوعی بت‌پرستی است چون جلوی این بت‌ها نیایش می‌کنند عبادت می‌کنند و می‌گویند پسر خداست از آن‌ها چیزی می‌خواهند قربانی می‌کنند عملاً مسیحیت یک نوع بت‌پرستی شد و با شرک قاطی شد ولی مجسمه مسیح و مریم که در قرون میانه ساخته می‌شد شما الآن نگاه کنید عکس‌های بعضی از مجسمه‌ها هست کاملاً یک حالت معنوی و روحانی و نورانی دارد. اما مجسمه مسیح و مریمی که در یکی دو قرن اخیر کم‌کم ساختند بدنش بیشتر از روحش دیده می‌شود. مریم نیمه برهنه است! یعنی کاملاً بدن زنانه نیمه برهنه مریم دیده می‌شود. چیزی که اساساً در مریم مقدس نبود. در مجسمه و نقاشی‌های حضرت مریم(س) قبلاً این‌طوری نبود. قبلاً یک زن نورانی منوّر دیده می‌شد که زیبایی معنوی داشت و خوشگلی نبود ولی مریمی که بعداً درست می‌کنند بیشتر از این که زیبا باشد خوشگل است. بیشتر از این که روحش دیده شود بدنش دارد دیده می‌شود. عیسی(ع) روی صلیب بدنش بیشتر از خودش دیده می‌شود. یعنی کاملاً نگاه سکولار و جسمانی صرفاً مکانیستی به بدن. این که جسم یک حریم خصوصی دارد در مقولات جنسی و مسئله سکس و رفتار جنسی متعلق به حریم خصوصی است نه حریم عمومی و پیش چشم دیگران؛ و این مربوط به کرامت انسان است که این هم کم‌کم زیر سؤال رفت یعنی از رنسانس به بعد به تدریج می‌بینید هرچه جلوتر می‌آییم نگاه به بدن انسان ابزاری‌تر، سکسی‌تر، جسمانی‌تر و دورتر از مقوله و مفهوم کرامت است خیلی دارد به بدن حیوانات شبیه می‌شود. نگاه نقاش یک نگاه دیگری می‌شود. اشتباهات وحشتناک از این به بعد اتفاق می‌افتد. از بیماری انسان تلقی غیر انسانی می‌شود. نگاه‌ها به مقوله بهداشت پزشکی صرفاً اقتصادی و صرفاً تکنولوژیک در علم پزشکی است. نگاه به انسان به عنوان یک موجود خاص الهی نیست جسم هست ولی دیگر نفس و روح دیده نمی‌شود فقط جسم دیده می‌شود. کم‌کم معنای جسم عوض می‌شود. نوع روابط جنسی و تولید مثل در هنر در سینما، در نقاشی، در مجسمه‌سازی عوض می‌شود. مفهوم تولد عیسی هم عوض می‌شود. کسانی از دکارت و هاروی به بعد در انگلیس و فرانسه در آلمان و در اروپا این حالت‌ها علنی‌تر می‌شود تشدید می‌شود ولی تا قرن 19 بیشتر در اروپا نیست ولی از نیمه دوم قرن 19 و قرن 20 این نظریه راجع به جسم در کل جهان از جمله جهان اسلام توزیع و تکثیر می‌شود. یک نگاه فقط کلینیکی کم‌کم حاکم شد بدن انسان زنده حتی خیلی تفاوتی با بدن مرده ندارد با طبیعت هم همین‌طور برخورد شد. طبیعت زنده یا طبیعت بی‌جان. طبیعی که در آن روح هست تا طبیعی که فقط اشیاء هست. بدن هم همین‌طور شد. بدن انسان زنده و مرده‌اش دیگر فرقی نمی‌کند فقط این حرکت می‌کند آن حرکت نمی‌کند. رابطه جسم و روح و نفس، ممکن است کامل نفی نشود ولی این غیر از آن چیزی است که در نگاه دینی در پزشکی به چشم می‌خورد. جسم امری صرفاً عینی می‌شود فقط همان چیزی است که بشود در آزمایشگاه فیزیک و شیمی تجزیه‌اش کرد، تحلیل کرد و چیز دیگری نیست. حتی هویت روانی و روحی‌اش را از دست می‌دهد. دیگر صاحب حیات نیست. ممکن است علائم زیست‌شناسی و زندگی را از خودش نشان بدهد اما این را نمی‌توانی بگویی یک موجود حیّ. حیوان هست حیّ نیست چون حیوان یعنی جاندار. حیوان هست یعنی حیات به معنای حیوانی در آن هست اما موجود حیّ نیست. پزشکی منهای کرامت انسان. با بدن این یک ابزاری برای تجارت است مریض که می‌آید از توی این چقدر می‌شود پول درآورد با این چه می‌شود کرد؟ قبل از این که سؤال کنی آیا درد می‌کشد یا درد نمی‌کشد آیا احتیاج به کمک فوری من دارد یا ندارد؟ این سؤال مطرح شود که پول دارد یا ندارد؟ به من چه می‌رسد؟ این تصویری که دین از انسان ساخته بود غیر از این تصویر بود دیگر در این تصویر همه اسرار خودش بدن از دست می‌دهد. دیگر حریم خصوصی هم ندارد. همه چیزش تجاری و عمومی می‌شود. در نگاه اسلامی در پزشکی، بله بخشی از جسم مربوط به عالم ماده و مکانیک و حرکت و شیمی و فیزیک و زیست‌شناسی است اما همه انسان را که نباید به آن واگذار کرد بخش اصلی انسان چیز دیگری است که با کالبدشکافی به دست نمی‌آید. این نظریه و دیدگاه که جسم انسان قدسی است این که انسان یا بیمار مورد نظر ویژه خداوند است مقوله شفا، که او شافی است تو وسیله‌ای ولی این وسیله باید باشد. مسئله نقش حتی دعا، نقش آرامش روحی بیمار تأثیر آن در آسایش جسمی او. آسایش و آرامش داریم. آرامش بیشتر روحانی است و آسایش جسمانی است که هر دو بهم مربوط هستند و هر دو هم لازم است این یک رابطه متقابل جسم و روح با هم، بهتر از همه شما می‌دانید که چگونه یک مشکل جسمی روی اعصاب و حتی روی اخلاق آدم ممکن است اثر بگذارد وقتی مریض هستی اخلاقت بد می‌شود و برعکس، یک مسئله روحی و روانی روی جسم تو اثر می‌گذارد از یک مسئله‌ای ناراحت شدی جسم تو مشکل پیدا می‌کند. خب معلوم می‌شود که شما صددرصد نمی‌توانید جسم و روح را تفکیک کنید که تا این‌جا جسم است و از این‌جا به بعد روح است و این نحوه این که این چه نوع ترکیب و اتحادی است و این‌ها چه نوع نسبتی با هم دارند؟ اصلاً یعنی چه که دوتا هستند یا یکی هستند؟ این‌ها از بحث‌های بسیار مهم است که در حوزه فلسفه‌های دینی و همین‌طور فلسفه پزشکی مطرح بوده است الآن هم مطرح است و در غرب و شرق عالم هم هنوز حلقه‌هایی هستند که با این دیدگاه سکولار حاکم بر پزشکی و به اصطلاح بیمارستانات در جهان مخالف هستند و معتقدند که بدن انسان کالای تجاری نیست. این بدن تا زنده است باید یک معامله با آن کرد، همین که این بدن مرد شما به آن دست بزنید بعد باید بروید غسل مسح میّت کنید. چه اتفاقی در این افتاده است؟ این موجودی که زنده بود سرشار از احساس و ادراک و اراده و همه چیز بود یک مرتبه چه اتفاقی افتاد که تبدیل به یک شیئی شده که گویی از همه اشیاء بی‌جان‌تر است و مرده است و نمی‌شود نگاهش کرد. مقوله خلق انسان از طریق بدن، این‌ها چیزهای کمی نیست ما از بس برایمان عادی شده به نظرمان نمی‌آید. خداوند مدام دارد از طریق بدن زن انسان خلق می‌کند یعنی بدن زن مجرای خلقت الهی است. یک علت دیگر که بدن زن بیش از بدن مرد حرمت و قداست دارد چون زن مادر می‌شود خداوند از طریق بدن زن انسان خلق می‌کند لذا مسئله حیا، حجاب، پوشش در مورد بدن زن نسبت به بدن مرد حساس‌تر است. کارویژه‌ای که بدن زن می‌کند با کار بدن مرد یکی نیست. این یک روند تاریخی است که جزئیات آن را نمی‌شود تحلیل کرد اما یک بحرانی در خصوص معناشناسی جسم فهم معنای جسم و بدن در دنیا هست و از غرب هم متأسفانه در یکی دو قرن اخیر شروع شد ولی الآن دوباره در غرب و شرق یک تمایلی به این که دوباره نگاه دینی به مقوله پزشکی و پرستاری و بیماری و انسان و بدن و جسم آن بکنیم که مهم است. من یک مثال بزنم که ببینید این فقط در پزشکی اتفاق نیفتاده، مثلاً در ورزش. ورزش هم کار بدن است. ورزش‌هایی که در تمام جهان بود، ورزش‌های باستانی‌شان شرق و غرب همه جا، خیلی لخت نمی‌شدند بخصوص زنان که اساساً لخت نمی‌شدند برهنه نمی‌شدند، پوشیده، حریم تعریف می‌کردند. بعد میدان مبارزه ورزش یا کشتی را برای آن معنویت قائل بودند. قبلاً در این زورخانه‌ها، الآن هم هنوز یک کم رسم هست ورزشکار که می‌آمد خم می‌شد زمین را می‌بوسید یعنی ما کوچک هستیم، یعنی تواضع، یعنی اخلاق، این سر در زورخانه‌ها از قدم آدم‌ها پایین‌تر بود علت آن چه بود؟ یعنی هرکس می‌خواهد بیاید باید سرش را خم کند بیاید یعنی این‌جا متکبر و گردن کلفت و بی‌ادب نباید باشد همه باید متواضع و مؤدب می‌بودند. سر را پایین بیاورند و همه به حالت تعظیم داخل شوند که نسبت به کسانی که داخل هستند مؤدب باشد. مقوله استاد و شاگرد، ورزشکار و نوچه، مربّی، این‌ها یک مقوله محترم بود مثل درس تعلیم و تربیت دینی بود این‌قدر محترم بود شاگرد جلوتر از استادش حرکت نمی‌کرد پشت سر او راه می‌افتد، کفشش را جلوی پایش جفت می‌کرد برایش مثل پدرش بود تا حالا. یک نگاه سکولار و مادی به ورزش. یک طرف آن دوپینگ و مواد مخدر، و یک طرفش هم اصلاً احترام معنی ندارد. توهین. همین الآن کارهایی که در ورزشگاه‌ها می‌شود مخصوصاً میدان فوتبال، یک عده اصرار دارند خانم‌ها را حتماً بفرستند بروند شرعاً اشکال ندارد ذاتاً به عنوان اولی، ولی ببیند در این ورزشگاه‌ها چه خبر است؟ فحش‌های ناموسی و فحش‌های خواهر و مادر، جمعی بهم می‌دهند یعنی هزار نفر از این طرف فحش‌های خواهر مادر به این طرف می‌دهند این طرف هم به آن طرف، باز فحش به مربی او،‌ کم‌کم شیر سماور به هم می‌گویند. خب چنین فضایی کجایش اخلاقی است؟ کجایش معنوی و انسانی است؟ یکی نشسته آن‌جا گل می‌کشد و مواد می‌زند – من معذرت می‌خواهم این حرف را می‌زنم – در همین فوتبالی که پریروز اتفاق افتاد ما هم مثل غربی‌ها می‌شویم که یک نفر کشته شد داریم صد و خورده‌ای آدم زخمی شدند. طرفداران دوتا تیم می‌دانید چه کار می‌کردند؟ از جمله، غیر از سنگ و چوپ و فحش‌های ناموسی یک پلاستیک آورده بودند توی آن ادرار می‌کردند به طرف هم پرتاب می‌کردند. ورزش مدرن! ته ورزش سکولار این‌طوری می‌شود وقتی ما اخلاق اسلامی نداریم در ورزش نگاه دینی نداریم، بدن چه بود؟ پوشیدگی بدن، حرمت بدن، در عین حال آن‌جایی که باید برای ورزش لازم است باید بود اما در حدی که... در مباحث سینما همین‌طور. هرچه سینمای غرب هالیوودی دارد جلوتر می‌آید آدم‌ها دارند لخت‌تر می‌شوند بخصوص زن‌ها. چون بدن زن برای مردها تجاری است. بزرگترین مخالفان حجاب زن مردها هستند. از مردان عالم نظرسنجی کنید که به نظرتان خوب است خانم‌ها باحجاب باشند؟ مردها می‌گویند نه چی رو خوب است این‌قدر اذیت‌شان نکنید بگذارید راحت باشند. مردها می‌خواهند راحت باشند می‌خواهند مجانی دید بزنند این‌ها طرفدار برهنگی و بی‌حجابی زن هستند. ببینید در حوزه ورزش، در حوزه هنر، سینما، نقاشی، مجسمه‌سازی و یکی هم پزشکی، نگاه به بدن چقدر ابزاری شده؟ چقدر سکسی شده و دارد می‌شود؟ و چقدر تجاری شده؟ چقدر از نگاه مربوط به کرامت انسان و معنویت او فاصله می‌گیرد. تجلیل ورزشی و قهرمانی از ورزش هم قداست‌زدایی می‌کند. یک وقت به ورزش نگاه دینی و معنوی است پوریای ولی که طرف می‌گوید می‌توانم بزنم ولی الآن بردن یک مدال مهم‌تر است یا کرامت یک انسان؟ قلب مادر این را بشکنم برای این که برای من کف بزنند؟ این یعنی ورزش و اخلاق است. آن ورزشکاری که می‌گویند بیا با ورزشکار اسرائیلی صهیونیستی بازی کن طلا بگیر می‌گوید نه، این پوریای ولی امروز است. می‌گوید ما حاضر نیستم با رژیمی که دستانش به خون ده‌ها هزار انسان آلوده است و یک ملت را نابود کردند و میلیون‌ها نفر را از خانه‌هایشان آواره کردند و میلیون‌ها نفر دیگر آمدند در خانه‌های این‌ها نشسته‌اند و هزاران هزار و ده‌ها هزار آدم در زندان‌هایشان همین الآن دارند شکنجه می‌شوند. حاضر نیستند با این ورزش کنند برای این که مدال بیاورند. انسانیت مهمتر از مدال است. من قبل از این که ورزشکار باشم انسان هستم. آن خانمی که حجاب خود را در میدان‌های ورزشی حفظ می‌کنند و مدال‌های جهانی را می‌آورد او می‌گوید ورزش منهای کرامت را نمی‌پذیرم. ورزش به شرط کرامت انسان و کرامت زن. و جالب است این فرهنگ از این‌جا صادر شد. یعنی 30- 40 سال پیش فقط این‌جا در ایران بود الآن از 10- 20- 30 کشور دنیا خانم‌های ورزشکارشان باحجاب می‌آیند. آخرین نمونه در همین المپیک، تنها زن آمریکایی که برای تیم آمریکا مدال طلا در شمشیربازی آورد یک خانم باحجاب مسلمان بود یعنی ورزشکار آمریکایی هم باحجاب شد و گفت من با حجاب شمشیرزنی می‌کنم و برای آمریکا مدال طلا آورد و تنها مدال طلایی که یک زن در حوزه ورزش‌های رزمی آورد یک خانم بود. خب این فرهنگ از انقلاب اسلامی بود. یعنی زن در صحنه سیاست، ورزش، اقتصاد، علم، همه جا می‌آید ولی به شرط حفظ کرامت خود. این نگاه سکولار، ورزش را آلوده می‌کند، پزشکی را آلوده می‌کند همه جا، جنبه تجاری و مقوله جنسیت، این‌ها مقدم بر انسانیت می‌شود.

نکته آخری که می‌خواهم عرض کنم اشاره به این متن سوگندنامه‌هایی است که در دنیا مطرح است و فقط هم برای ما نیست. سوگند بقراط که می‌گویند خب حالا چون غربی‌ها گفتند همه‌جا گفتند خوب است در حالی که هرچند در فرهنگ اسلامی همه شغل‌ها سوگند دارند فقط پزشکی نیست، فقط سوگند پزشکی و سوگند پرستاری نیست، هرکس هر کاری می‌کند سوگند و سوگندنامه دارد یعنی باید یک حقوقی را رعایت کند و یک مسئولیت‌ها و وظایفی متوجه اوست. این متن سوگندنامه که در دنیا به عنوان سوگند مقدس پزشکی می‌خوانند حتماً دیدید و خواندید. حالا مبانی و حرف‌های آن اصولاً حرف‌های درستی است و رافاتی هم در آن هست که مربوط به الهیات شرک‌آمیز و تئولوژی یونانی است. ما در متن فرهنگ اسلامی هزاربار دقیق‌تر از این، و زیباتر از این و توحیدی‌تر از این داریم ولی در عین حال همین را ببینیم که آیا همین سوگندنامه با این پزشکی که امروز تبدیل به یک تجارتخانه سرمایه‌داری شده و نگاه سکولار و غیر معنوی فقط به جسم انسان دارد سازگار است یا نیست؟ می‌گوید من آپولون سوگند می‌خورم! پزشک آسکلیپوس، هیژیا و پاناکیا و بعد اشاره به خدایان روم است. این‌ها قائل به خدایان بودند می‌گفتند خدا از بس خوب است یکی‌اش کم است. انواع خدایان و اساطیر و خرافات یونان،‌ مثل هند و مثل ایران قبل از اسلام، مثل عربستان، لات، منات، عزّی، همه جا از این سه‌تا تثلیث، تربیع و تخمیس از این‌ها داشتند. من به آپولون سوگند یاد می‌کنم و تمام خدایان را و الهه‌ها را شاهد می‌گیرم که در حدود قدرت و به حسب قضاوت خود مفاد این سوگندنامه کتبی را اجرا کنم. خیلی خب به مقدسات‌شان سوگند می‌خورند که اجرا کنند. باز بالاخره یک مقدساتی ولو شرک‌آمیز در آن هست، بالاخره یک مقدساتی هست، یک تعهداتی هست که من سوگند یاد می‌کنم کسی را که به من حرفه پزشکی خواهد آموخت مانند والدین خود بدانم یعنی استاد مثل پدر و مادر. این یک ارزش دینی و الهی است. نگاه دانشجو به استادش. نگاه ابزاری نیست نگاهی که استاد کلاهش را می‌خواهد بردارد، نمره بگیرد، پشت سرش توهین کند و جلوی رویش احترام بگذارد اصلاً این چیزها نیست. چنان که استاد هم به شاگردش باید به عنوان امانت خدا نگاه کند نه به این عنوان که چه زمانی از شرّ تو راحت شوم! 200تا پایان‌نامه استاد مشاور و راهنما می‌شود کلاهبردار. استاد کلاهبردار و دانشجوی کلاهبردار! این دوتا به درد هم می‌خورند. اما استاد صالح و دانشجوی صالح، بعد می‌گوید که من سوگند می‌خورم در صورتی که استاد من محتاج باشد درآمد خود را با او تقسیم کنم. یعنی اگر فردا پولدار و متخصص شد استادت هنوز حقوقش کم است یادت نرود یک سری هم به استادت بزن. ده سال بعد استاد درآمدتان چطوری است؟ بیایید یک کم از درآمدم را به شما بدهم. این هم یک ارزش خوبی است. این هم یک ارزش دینی و اسلامی است. پسرانش را مانند برادران خودم بدانم. پسران استادم را مانند برادران خودم بدانم و اگر بخواهم پزشکی بخوانند بدون مزد به آن‌ها پزشکی بیاموزم. یعنی تلاش استادم را در مورد پسرانش جبران کنم. دخترانش هم که نباید پزشکی بخوانند. اصول درس‌های کلی و شفاهی و تمام معلومات پزشکی را جز به – این منفی است خلاف اسلام است – جز به پسران خودم و پسران استادم و شاگردانی که طبق قانون پزشکی پذیرفته‌ام به هیچ کس دیگر نیاموزم! این جزو سوگند بقراط است. یعنی این فوت و فن‌هایی که در پزشکی یاد می‌گیرند به پسرهای خودم می‌گویم – دختر که هیچی – به پسران استادم هم می‌گویم به پسرانی هم که طبق قانون مدرسه شاگرد من می‌شوند به آن‌ها هم می‌گویند ولی به هیچ کس دیگر تعهد می‌کنم هیچی نگویم. این سوگندنامه اسلامی می‌گوید شما زکات علم خود را باید بدهی. هرچه آموختی به هرکس نیازمند است بیاموز. این یک فرق دیگر.

بعد می‌گوید تعهد می‌کنم پرهیز غدایی را،‌ رژیم غذایی مناسب را به حسب توانایی و قضاوت خود به نفع بیماران تجویز کنم نه به ضرر آن‌ها. این معلوم می‌شود که پزشکانی هم بودند که نوع تجویز غذایی‌شان، طوری بوده که کاری نداشتند به نفع مریض هست یا نیست؟ شاید قرارداد با بعضی از مغازه‌ها داشتند می‌گفتند برو از این‌ها غذا بگیر، مثل الآن که می‌گویند برو فلان‌جا از فلان داروخانه،‌ فلان فیزیوتراپی، آن موقع هم احتمالاً چنین چیزهایی بوده می‌گوید قسم می‌خورم تا تجویز غدایی مصالح بیمار را در نظر بگیرم نه مصالح خودم را. – این را گوش کنید – قسم می‌خورم به خواهش هیچ کس،‌ به هیچ کس داروی سمّی ندهم. معلوم می‌شود این هم رایج بوده، یعنی بعضی از پزشکان متخصص آدمکشی بوده‌اند! استخدام می‌شدند برای کشتن مخالفین، به جای دارو سم می‌دادند. قسم می‌خورم به کسی زهر و قسم ندهم و مبتکر تلقین چنین فکری نباشم به کسی هم خط ندهم که من نمی‌دهم تو برو این کار را بکن. سوگند می‌خورم به سقط جنین هیچ زنی کمک نکنم. چون می‌گوید قتل انسان است مگر این که، البته این مگرش را نمی‌گوید، سقط جنینی که دکتر می‌گوید یک وقتی جان مریض در خطر است آن بحث دیگر است، ولی سقط جنین معمولی که در غرب رایج است و دارند در دنیا هم رایج می‌کنند، سوگند می‌خورم که وسیله سقط جنین در اختیار هیچ زنی نگذارم با پرهیزکاری و تقدّس زندگی و حرفه خود را نجات خواهم داد. بیماران سنگدار عمل نخواهم کرد! و این عمل را به اهل فن واگذار خواهم کرد. – این هم جالب است – بیمار سنگدار احتمالاً بیماری‌هایی بوده که الکی جراحی می‌کنند الآن هم همین‌طور است. یکی می‌گفت یک بچه چند روزه یا چند هفته‌ای را که اصلاً نیاز هم نداشته طرف گفته بیا جراحی کنم برای این که از توی آن پول بیرون می‌آید این متخصص جنایتکار است، نخبگان فاسد! می‌گوید تعهد می‌کنم بیماران سنگدار را خودم عمل نکنم و به اهل فن بسپارم. پیش متخصص بفرستم. معلوم می‌شود جراحی پول خوب داشته و خیلی هم بدون تخصص انجام می‌دادند پول می‌گرفتند و بیمار صدمه می‌خورده است. تعهد می‌کنم در هر خنه‌ای که وارد شوم برای مفید بودن به حال بیماران وارد شوم و از هر کار زشت عمدی و آلوده‌کننده و خلاف اخلاق با زنان و با مردان چه آزاد، چه برده، اجتناب کنم. یعنی سوء استفاده از مریض، چه زن، چه مرد، چه آزاد، چه برده نکنم. چون از این سوء استفاده‌ها هم در عالم پزشکی داریم.

یکی هم رازداری است. می‌گوید تعهد می‌کنم آنچه در حین انجام دادن حرفه خود از زندگی افراد خواهم دید یا شنید به هیچ کس نخواهم گفت و آن را به گنجینه اسرار خواهم سپرد. این هم یک اصل اسلامی است حفظ اسرار مردم. بعد می‌گوید اگر تمام این سوگندنامه را اجرا کنم و به آن افتخار کنم از ثمرات زندگی و حرفه خود برخوردار شوم و همیشه بین مردان مفتخر باشم ولی اگر آن را نقض کنم و به این سوگند عمل نکنم از ثمرات زندگی و سود این حرفه بهره نبرم و همیشه میان مردان شرمسار و سرافکنده باشم.

خب حالا این شاید قدیمی‌ترین متن سوگند پزشکی در غرب است که معلوم می‌شود روح آن روح دینی است. این خط، خط انبیاء است. حالا دو – سه‌تا شذوذات و خلاف هم دارد ولی اصول آن معلوم می‌شود از پیامبران آن موقع این‌ها را آموختند. اجمالاً نگاه محترمانه به انسان است. حالا این سوگندنامه‌هایی که برای پزشکان این‌جا گذاشتند که بخشی‌اش را از همین برداشتند بخشی را خودشان با این مضمون نوشتند. می‌گوید سوگند می‌خورم به قرآن کریم در پیشگاه خداوند که ... حالا این سوگندی که همه می‌خورند چقدرش را رعایت می‌کنند؟ چند درصد رعایت می‌کنند؟ پزشکان ما؟ پرستاران ما؟ جراحان ما؟ فوق تخصص‌های ما چقدر رعایت می‌کنند؟ این را من نمی‌دانم شما بهتر می‌دانید. به نظرتان چند درصد رعایت می‌کنند؟ راست بگویید. کمتر از 50 درصد؟ یا باز هم کمتر؟ 10 درصد؟! مثل این که هرکسی همین‌طوری یک چیزی می‌گوید از 10 درصد تا 60 درصد متفاوت گفتید. پس آماری ندارید؟

خب این مهم است که ما اولاً یک آماری داشته باشیم که واقعاً چند درصد خروجی‌های دانشکده‌های علوم پزشکی‌های ما به این سوگند اسلامی که این‌جا می‌خورند وفا می‌کنند؟ شما قبل از این که پرستار باشید، پزشک باشید، رادیولوژیست باشید انسان هستید قبل از این که هر کسی باشیم ما انسان هستیم. پزشک حیوان داریم، پزشک انسان. یعنی خود پزشک حیوان یا انسان است. نه این که متخصص حیوان است یا انسان! در واقع حیوان پزشک داریم و انسان پزشک داریم. حیوان پرستار و انسان پرستار! تقسیم می‌شود به دو دسته حیوان و انسان. در همه اصناف تقسیم به دو دسته حیوان و انسان می‌شوند. مشروع و نامشروع.

خب سوگند می‌خورید چی؟ می‌گوید اکنون که با الطاف بیکران الهی دوره پزشکی و دوره فلان و فلان را با موفقیت به پایان رساندم مسئولیت خدمت به خلق را به عهده گرفتم در پیشگاه قرآن کریم به خداوند قادر متعال، دانای آشکار و نهان که هیچی از او مخفی نیست و نامش آرامش دل‌های خردمندان و یادش شفای دردهای دردمندان است سوگند یاد می‌کنم. – خب خیلی قشنگ است – همواره حدود الهی و احکام مقدس دینی را محترم بشمارم. خب این احکام مقدس در خیلی چیزها هست از رعایت در حلال و حرام و حجاب، حریم خصوصی افراد و اسرارشان، مسائل‌شان تا رعایت حلال و حرام در پزشکی، در معالجه‌شان، در رعایت مصلحت او، آیا به موقع به او می‌رسید؟ مسئله آزمایش‌هایش، رسیدگی‌اش، ‌دردش، تحت نظارت داشتنش، دقیقاً همان کاری که باید انجام بشود انجام می‌شود؟ سوگند می‌خورم از تضییع حقوق بیماران بپرهیزم، آیا همه حقوق بیماران‌مان را می‌شناسیم به شما در دانشکده‌هایتان آموزش می‌دهند که بیمار چه حقوقی دارد؟ خانواده بیمار و خود بیمار؟ بیماری که در حال مرگ است و شما می‌دانید که دارد می‌میرد می‌دانید چه حقوقی در روایات ما دارد؟ اصلاً به او بگویی یا نگویی؟ چطوری بگویی؟ چه زمانی بگویی؟ بیماری که بیش از اندازه داد می‌زند و سروصدا می‌کند با این چگونه باید رفتار کرد؟ روایت می‌فرماید اگر انسان مجروحی را ببینی از کنارش رد شوی بگویی به من چه؟! یا دارد درد می‌کشد رد شوی، «تارک ‌المجروح کجارحه» یا «تارک الجریح کجارحه» کسی که مجروح را رها می‌کند یا کسی درد می‌کشد می‌گوید برو بابا حالش را ندارم به من مربوط نیست کار دارم مثل کسی است که او را مجروح کرده است! اگر شما بتوانی جلوی قتل را بگیری و نگیری و کاری کنی سهل‌انگاری کنی که او بمیرد «کقاتله» قاتل اویی. حالا این‌جا امضاء می‌دهند بعداً گیر هستی. بدون دقت یک مریض را در اورژانس رفتن سراغش، خسته‌ای، از یک مسئله دیگری عصبانی هستی، خوابت می‌آید، می‌گویی حقوقم کم است و... بعد سراغ مریض می‌روی و درست دقت نمی‌کنی خب از این موارد اتفاق افتاده و می‌افتد و هر روز همه جای دنیا دارد اتفاق می‌افتد. می‌آیی لوله سرم و سرنگی را باید درست فرو کنی یک طور دیگر انجام می‌دهی، به جای این که او را احیاء کنی می‌میرد، باید هر نیم ساعت سر می‌زدی، سر نزدی دو ساعت بعد آمدی، اصلاً نمرده ولی دو ساعت درد کشیده، اینها را باید جواب بدهی و مسئولیت شرعی دارد. این‌جا قسم می‌خورد که حقوق بیمار را تضییع نمی‌کنم. سلامت و بهبود آن‌ها را بر منافع مادی خود و امیال نفسانی خود مقدم خواهم داشت یعنی من تعهد کردم وارد این رشته شدم، توی بیمارستان می‌آیم به خداوند سوگند می‌خورم که هیچ بیماری را فدای خودم نکنم. راحتی بیمار را بر راحتی خودم ترجیح بدهم. آن وقت می‌دانید اگر این کار را بکنید جزو اولیاءالله می‌شوید. از این طرفش هم هست. از این طرف اگر تهدید است از آن طرف کسی که از بیمار پرستاری می‌کند، کسی که یک نفر را از مرگ نجات می‌دهد انگار 7 میلیارد انسان را از مرگ نجات داده است. قرآن می‌فرماید هرکس یک تن را احیاء کند گویی همه بشریت را احیاء کرده است. یعنی شما باید به یک مریض نگویی این یکی است، فکر کنی 7 میلیارد آدم الآن روی این تخت خوابیده و تو داری آن‌ها را نجات می‌دهی. و تو احیاءگر کل بشریت هستی. این یعنی بهشت ابد. بهشت ابد را خریدی، از این طرف هم جهنم ابد است چون قتل است. بهشت ابد در اختیار شماست. بزرگترین منافع.

روایت دیگر فرمودند کسی که به عیادت مریض برود «کَمَن زارَالله» مثل کسی است که زیارت خود خدا رفته است نه خانه خدا. خودش. به زیارت الله رفته است. این‌قدر انسان مهم است. این‌قدر انسان بیمار و بدنش و زندگی‌اش مهم است. «کَمَن‌ زارَالله» مثل این که زیارت خود خداوند رفتی. نگو به زیارت این شخص آمدم، وقتی بیمارستان می‌روی بگو به زیارت خدا می‌روم. اصلاً او را نبین او وسیله است. این قدر کار شما مهم و مقدس است. درد یک بیمار وخانواده را کم کنید شادش کنید پیامبر(ص) فرمود هر کس یک نفر را شاد کند من را شاد کرده و هرکس من را شاد کند الله را شاد کرده است. «مَنْ سَرَّ مُؤْمِنا فَقَدْ سَرَّنی وَ مَنْ سَرَّنِی فَقَدْ سَرَّاللّهَ» خدا را شاد کردی. هر انسانی را شاد کنی الله شاد می‌شود. این منطق اسلام است. هر انسانی را که زجر و رنج بدهیم الله را رنج دادیم. پیامبر(ص) فرمود نزدیک‌ترین شما به خدا مفیدترین شما برای مردم است. هر کس به انسان‌های بیشتری خدمت می‌کند به خداوند نزدیک‌تر است. این اسلام است، این تشیّع اهل بیت(ع) است. این امام رضا(ع) است. بعد می‌گوید سوگند می‌خورم در معاینه و معالجه حریم عفاف را رعایت کنم. خب می‌شود در معاینه و معالجه بی‌تقوا باشی. لازم است واقعاً این بیمار را تو که جنس مخالف او هست ببینی؟ لازم است این قدر برهنه بشود؟ ضرورتی دارد؟ حریم او را رعایت کن. یا وقتی بیهوش شده، خودش که نمی‌تواند مراقب خودش باشد هر رفتاری درست است؟ هر نگاهی درست است؟ خب این فعل‌های حرام را بعضی‌ها انجام می‌دهند. سوگند می‌خورم در معاینه و در معالجه حریم عفاف را رعایت کنم. اسرار بیماران خود را جز به ضرورت شرعی و قانونی فاش نسازم. ضرورت این است که طرف یک دزد و قاتل است در بیمارستان داری او را معالجه می‌زنی، آمپول بیهوشی زده، در همان حالت بیهوشی می‌گوید که فلان کس را ما کشتیم. این را که دیگر نمی‌شود بگویی اسرار بیمار را به کسی نمی‌گویم،‌ باید بگویی این چنین حرفی را فرمودند! اما اسرار خصوصی‌اش را حق ندارید بگویید باید مراقب باشید. نمی‌خواهد هیچ کس بفهمد این چه بیماری‌ای دارد حتی بیماری‌های معمولی. طرف گفت که – یک فیلم طنزی نشان دادند – داشتند در داروخانه دارو می‌دادند بعد می‌گفت داروی فلان بیمار، بعضی‌ها پز می‌دادند که بیماری ما فلان است! از این مرض‌ها هم پیدا شده که سر نوع بیماری هم رقابت می‌کنند مثلاً اسمش چیه؟ خلاصه رسید به یک کسی گفت این دارو بواسیر برای کیست؟ این دید که همه دارند گوش می‌کنند خجالت کشید و هیچی نگفت بعد دید دو نفر بیشتر نماندند گفت آخرین نسخه را درآورد گفت نفر بعدی ایدز! او دوید گفت بواسیر منم! خب حالا یک کسی نمی‌خواهد مریضی‌اش را کسی بفهمد. تعهد می‌کنم همواره برای ارتقای دانش پزشکی خود تلاش کنم. آقا طرف بیسواد است 30 سال پیش یک چیزی خوانده، 30 سال است دارد همان طبابت را می‌کند، مطالعات جدید، تحقیق جدید، آزمایش‌های جدید، مدام باید ارتقاء بدهی. این هم یک تعهد دینی است. و از دخالت در اموری که آگاهی و مهارت لازم را در آن ندارم خودداری کنم. بخصوص در باب جان یک بیمار، اصلاً در همه امور، کاری را انجام بدهد که تخصص آن را نداری خائن هستی. تعبیر خیانت است. «فقد خانَ‌الله» هرکس کاری را که تخصص ندارد قبول کند به خداوند خیانت کرده «و رسوله» به پیامبر خیانت کرده، «والمؤمنین» و به کل جامعه دینی و بشر خیانت کرده است. تعهد می‌کنم کاری که مهارت ندارم نکنم. جان یک انسان است درد می‌کشد. در امر بهداشت، اعتلای فرهنگ و آگاهی‌های عمومی تلاش کنم و حفظ و ارتقای سلامت جامعه را مسئولیت اساسی و مقدس خود بدانم.

خب حالا این قسم‌ها را می‌خوری، معنی‌اش این است که تویی و خدا و این انسان. هیچ چیز دیگری نباید ببینی. بدون دیدن منافعت و این که از این چقدر پول گیرت می‌آید می‌دهد یا نمی‌دهد، چقدر پایبند هستی. بهانه هم نباید گرفت که حق من و سهم من را به اندازه کافی نمی‌دهند من سر این مریض یا خانواده‌اش تلافی می‌کنم. حق تلافی نداری. انسانی که درد می‌کشد مضطرّ است. زیر دست و پای تو افتاده است. خود ما هم که مریض می‌شویم همین‌طور می‌شویم وقتی مریض می‌شویم درد می‌کشیم سریع خودمان را به یک پزشک می‌رسانیم و هرچه او بگوید به حرف می‌کنیم. مثلاً بگوید دوتا ملق بزن می‌زنیم می‌گوییم حتماً مفید است اثر دارد! شاید زود درد خوب بشود. اصلاً تسلیم مطلق مثل جنازه در دست غسّال است. مریضی که درد می‌کشد در دست پزشک است. در روایت ما می‌گوید با مریض مهربان باش. در سنت پزشکی ما آموزش دادند در باب ادب حرف زدن با بیمار و خانواده بیمار. هرکسی نمی‌تواند پزشک بشود، هرکسی حق ندارد قاضی بشود، هر کسی حق ندارد آخوند بشود. یک صلاحیت‌های شخصیتی، روحی، اخلاقی و یک قدرتی می‌خواهد. این‌ها شغل نیست. پزشک، قاضی، آخوند و روحانی، این‌ها شغل و کاسبی نیست این‌ها رسالت است. یک پزشک با جان انسان سروکار دارد. یک قاضی با حقوق انسان سروکار دارد و روحانی با فکر و روح انسان سروکار دارد. این سه‌تا بطور مستقیم با انسان سروکار دارند. ببینید مهندس و معمار مستقیم با انسان کاری ندارند با سنگ و چوب و آهن و پل است. ولی این سه‌تا مستقیم با انسان سروکار دارند. پزشکی که یک میلیارد تومان در ماه کاسبی می‌کند او سوگندش را خورده و بعد هم سوگندنامه‌اش را زیر سرش گذاشته است. پزشکی که با بیمارش که یک خانم جوانی است برایش حرمت قائل نبوده و سوء استفاده کرده، اصلاً تشریفاتی نیست. پست و مقام و ثروت و قدرت‌تان هیچ کدام نباید تعیین کننده باشد. کم‌کم نسبت به حقوق بیمار بی‌تفاوت می‌شود. ببینید بعداً که آدم بیمارستان می‌رود چون دیگر شغلش می‌شود شما در روز بطور متوسط در بیمارستان با 50 نفر – 100 نفر سروکار دارید کم‌کم برایش عادی می‌شود. صدای ناله برایش عادی می‌شود. کسی که اولین بار است می‌رود بیمارستان می‌بیند از توی این اتاق صدای ناله می‌آید، از توی آن اتاق صدای ناله می‌آید به خیال‌مان پرستارها نشنیدند می‌گوییم آی خانم دکتر، آقای دکتر این دارد ناله می‌کند، می‌گوید خیلی خب! ده روز است دارد این‌جا ناله می‌کند. برای تو خیلی مهم است ما این‌جا عادت کردیم! این از یک جهت سخت است که یک کسی یکسره ناله بشنود سخت است ولی یک چیزی هم هست که کم‌کم برایش عادی می‌شود.

یک وقت در جبهه عملیات بودیم شرق دجله، عملیات بدر، آن طرف که بچه‌های غواص خط را شکستیم و بالا رفتیم، خب نیروهای دشمن افتاده بودند و این طرف هم 7- 8تا از بچه‌های ما مجروح شده بودند و چند نفر هم شهید شده بودند. بعد یکی از این مجروح‌ها تیر خورده بود، این سفیدران خیلی درد می‌کند این پشت پا خیلی درد می‌کند و دو – سه مورد هم که من دیدم خونریزی‌های شدید بود نمی‌شد جلوی آن را گرفت هیچ کدام نماندند و همه شهید شدند. بعد این طفلک یک کمی سروصدا می‌کرد این پسرعمه ما که او هم مجروح بود برگشت به او گفت این‌ها شهید شدند هیچی نمی‌گویند شما مجروح شدی این همه سروصدا می‌کنی! دو ساعت است که داری ناله می‌کنی. از اینها یاد بگیر هیچی نمی‌گویند. حالا مقصود این است که کم‌کم به شما در بیمارستان می‌گویند آقا این دارد ناله می‌کند می‌گوید این بیست روز است دارد ناله می‌کند تو تازه آمدی! کم‌کم شنیدن درد دیگران برایتان عادی می‌شود. قداست این سوگندنامه‌ها نباید از بین برود ولی برای بعضی‌ها عادی شده و از بین می‌رود.

به نظرم ما باید راجع به نوع بیماری، مراحل درمان، همه این‌ها دقیق، همین‌طور که توجیه می‌شوند، راجع به اخلاق و حقوق در همه مراحل دانشجویان رشته‌های علوم پزشکی دقیق آموزش ببینند. اصلاً اول انقلاب قرار این بود که ما از این به بعد خروجی‌های دانشگاه‌های علوم پزشکی‌مان قبل از این که پزشک و پرستار و... باشند انسان باشند، مسلمان و متدیّن باشند و این را آموزش ببینند. الآن نمی‌دانیم چقدر موفق بودیم؟ بعضی از خروجی‌ها را که آدم می‌بیند تعجب می‌کند که شاید اگر از یک دانشگاه بعضی از کشورهای دیگر بیرون می‌آمد این‌طوری تاجر و کاسب‌مسلک بود. پزشکی که حوصله سروکله زدن با بیمار را ندارد، آن پرستاری که نمی‌تواند با لبخند با بیمار که حتی فحش می‌دهد روبرو بشود. ما زمان جنگ در 4- 5تا عملیات مجروح شدیم یک آقایی بود از بچه‌های همین رزمنده‌ها موجی بود یا خودش می‌گفت موجی هستم این زود عصبانی می‌شد و داد و قال می‌کرد، این خانم پرستار طفلک خیلی هم مهربان و ساکت بود می‌آمد آمپول که می‌زد نمی‌دانم چطوری به این آمپول می‌زد که این می‌خواست بپرد به سقف بخورد! حالا نمی‌دانم او آمپول معمولی می‌زد واکنش‌های این غیر عادی بود یا چون این فحش داد یک جور مخصوصی آمپول می‌زد، نمی‌دانم تخصصی می‌شود یک جوری عمداً بزنی که درد بگیرد؟ بعد یک روز که همین‌طوری آمپول زد، تا این خانم می‌آمد آمپول بزند این می‌گفت آرپی‌جی زن آمد! می‌گفت این آمپول نمی‌زند این به ماتحت آرپی‌جی می‌زند بعد همین‌طور عصبانی می‌شد و دعوا می‌کرد. بعد وقتی که خانم آمپول زد او خانم را نمی‌توانست بزند ایستاد رئیس بیمارستان را گفت بیاید، رئیس بیمارستان آمد توی گوش او زد.

این سوگندنامه‌ها باید پشتوانه واقعی اخلاق پزشکی باشند، وجدان حرفه‌ای ایجاد کنند، پرهیز واقعی و عملی از تخلف ایجاد بشود. مسلمانی خودش نمی‌گذارد در حوزه‌های تخصصی هر رشته‌ای هستیم هرطوری دل‌مان می‌خواهد عمل کنیم از جمله رشته‌های شما. وجدان کاری در نهادهای سکولار یک کمی تشریفاتی است! کلمه است! ادا و اصول است! چرا؟ چون در نظام سکولار هیچ چیز مقدس نیست. اصلاً سکولاریزاسیون یعنی قداست‌زدایی، هیچ چیز مقدس نیست. در آن نگاه این مسائل پیش بیاید باز یک چیزی. بعضی‌ها هم این مسائل را رعایت می‌کنند اما نه برای وجدان اخلاقی. نه بیمارستان معمولاً خصوصی است طوری باید با بیمار رفتار کنی که بیمار مشتری است! و حق با مشتری است باید مشتری را جذب کنی و نگهش داری که او فامیل‌‌ها و دوستانش دفعه بعد مریض شد این بیمارستان بیاید. از این باب چرا، لبخند می‌زند، مؤدب برخورد می‌کند، مهربان است، رسیدگی می‌کند. بعد خیلی بد است که ما به اندازه او هم که بخاطر پول مؤدبانه برخورد می‌کند و منظم است به اندازه او هم گاهی نباشیم. نظافت بیمار؛ و منشور برای دفاع از حقوق بیماران نوشته شده است. نظارت چقدر است که آیا این‌ها رعایت می‌شود یا نمی‌شود؟

خیلی وقت شما را گرفتیم. اصل مسئله نیاز به این همه توضیح نداشت اصل مسئله برای همه روشن است با این جمله عرضم را ختم می‌کنم. همه اصناف، همه حرفه‌ها تازه اگر پزشکی و پرستاری را ما صنف و حرفه بدانیم که این‌ها یک چیزی فراتر از حرفه است، همه اصناف و حرفه‌ها و شغل‌ها سوگندنامه‌هایی دارند که این‌ها باید نوشته بشود، آموزش داده بشود و یاد بگیریم تا این همه چک بی‌محل برای هم توی بازار نکشند. سوگند آهنگران، سوگند قصابان، سوگند داروفروشان، سوگند چه و چه. همه اصناف سوگندنامه دارند اما از همه این‌ها مهم‌تر سوگندنامه شماهاست چون شما مستقیم با جان انسان سروکار دارید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha